کارتان باز به این کهنه مثل می افتد گذر پوست به دباغ محل می افتد رنج پروانه و بلبل همگی بیهوده ست شهد گل،بر لب زنبور عسل می افتد به لب سرخ خودت،هااای ننازی چل گیس سیب ، دست حسنی های کچل می افتد ! اهل لافی که همه رستم دستان هستند کِش شلوارکشان ، وقت عمل می افتد قاصدک دست تو را پیش خلایق رو کرد خبرت بر سر هر کوی و گذر می افتد
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت